مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بــاران نــدارد ابــرهـای آسـمــانـش بـاران نـه اما چـشمهای مهربانش... میخواست در سینه غمش پنهان بماند نـگـذاشت امـا گـریـههای بیامـانـش دارد نفسهای خودش را میشمـارد با هـر قـدم پـشـت سـرِ آرام جـانـش او مــیرود دامــنکــشـان آرام آرام مـولای مـا میمـانـد و داغ جـوانـش چـنـدیـن سـتـاره مـنـتظر تا بازگردد تا بـاز هم بـاشـند مـحـو کهـکـشانش روی لب شـمـشـیر او بـانگ تـفـرّوا از جنس صفین است شور نهروانش آیـا شـنـیـدیـد إبن مـلـجـمهای کـوفه! فـزت و ربّ الکـربلا را از زبانش؟ پـاشـید از هم چـون انـاری دانه دانه در لـحـظـهٔ سرخ غـروب بیکرانش تأثـیر آن دیـدار آخر خـوب پیـداست از عـطر سیبی که میآید از دهانش عمرش شـبیه یک نماز صبح کـوتاه آمــد ســلام آخــرش روی لــبــانـش پـایـان ابـیـات من و وقت نماز است فرصت نشد دیگـر بگـویم از اذانش |